خیالِ دست



اگر بخواهم به تجربه‌ای در گذشته برگردم، احتمالاً آن شب عید نوروز ۱۳۹۰ را انتخاب می‌کنم که در حرم امام علی بودم و حالات عجیبی را تجربه کردم. همین ابتدا این را گفتم که توضیح دهم متوجه شور و اشتیاق بسیاری از شیعیان برای زیارت اماکن متبرکه» و مراقد ائمه هستم. ولی اعتراف می‌کنم که همیشه این اشتیاق زایدالوصف برایم مسئله‌زا بوده. یادم می‌آید که در دوران راهنمایی، هفته‌ای یک‌بار صبح‌ها به‌صورت دسته‌جمعی در مدرسه دعای توسل می‌خواندیم. باری معلم عربی‌مان، آن‌چنان که به‌غلط رسم است که در میان دعا مداحی کنند و روضه بخوانند، این شعر را خواند و ذهن مرا درگیر کرد: ای خدا ما را کربلایی کن/ بعد از آن با ما هرچه خواهی کن». سؤالی که از خودم می‌پرسیدم این بود که آیا واقعاً کربلا رفتن اینقدر مهم است؟

هرچه بیشتر عمر کرده‌ام، تأکید بیشتری روی زیارت رفتن دیده‌ام. تاحدی که به‌وضوح می‌بینم برای بعضی از شیعیان، ارزش زیارت کربلا از حج تمتع هم بیشتر است. مخصوصاً در این سال‌های اخیر—که به برکت» حمله‌ی آمریکا، انگلیس و چند کشور دیگر به عراق، صدام حسین از قدرت پایین کشیده شد—رابطه‌ی ی قوی با عراق، بر آتش زیارت‌طلبی دمیده که اوجش را در راهپیمایی اربعین هر سال می‌بینیم.

البته که فکر می‌کنم بسیار طبیعی است که یک مسلمان شیعه بخواهد در این مراسم شرکت کند. آنچه برایم غیر طبیعی جلوه می‌کند تأکید شدیدی است که بر آن می‌شود؛ در حدی که بعضی از کسانی که به هر دلیلی نتوانسته‌اند در این مراسم باشند، حسرت و غمی بزرگ را تجربه می‌کنند. این غم و حسرت و واکنش‌های ناشی از آن را نمی‌فهمم.

آن‌قدری که من پیام اسلام را می‌فهمم، زیارت رفتن هیچ نقش محوری‌ای در این دین بازی نمی‌کند. البته که خوب و مستحب است، همان‌طوری که مثلاً نماز نافله‌ی ظهر مستحب است، ولی معمولاً جایی نمی‌بینیم و نمی‌شنویم که کسی به خاطر اینکه امروز نماز نافله‌ی ظهرش را نخوانده، افسوس و تأثر شدیدی را تجربه کند.

احساس می‌کنم که ما با نوعی از تحریف دین روبرو هستیم؛ اسلام، بیش از اینکه دین حق‌طلبی و اقامه‌ی قسط باشد، برای بعضی از ما دین قرآن به‌سر گرفتنِ شب قدر، قیمه‌ی نذری، و راهپیمایی اربعین است. نوعی از دینداری که اساسش تقویم است و بدون آن، مفهوم مسلمانی تا حد زیادی بی‌معنا می‌شود. نوعی از دینداری بر مبنای چند مراسم و مناسک در بعضی از روزهای خاص سال، که در بقیه‌ی روزهای سال ما را از دین تقریباً بی‌نیاز می‌کند.

و احساس می‌کنم این تحریف دین، به‌شکلی آگاهانه از طرف نظام ی حاکم حمایت می‌شود. برای ادامه‌ی حکومت بر مسلمانان، چه راهی سودمندانه‌تر از تبلیغ اسلام اموی» و تشیع صفوی»؟ قابل تصور است که هر حکومتی ترجیح دهد که شهروندش به‌خاطر نرسیدن به توفیق راهپیمایی اربعین ناراحت باشد و نه به‌خاطر زندانی شدن کارگران معترض.


حدود ۲۴ ساعت مانده به پرواز، اعلان‌های دانشگاه جدید را می‌بینم: اوّلینش خبر برگزاری نماز جمعه در محوطه‌ی دانشگاه است. چند ثانیه بعد، ایمیلم را چک می‌کنم: شنبه شب دعوت شده‌ام به مهمانی در منزل یکی از اساتید فلسفه به مناسبت شروع سال تحصیلی جدید. بالای دعوت‌نامه، نقل قولی از کانت نوشته در ستایش شراب‌خواری و کمی پایین‌تر تذکر داده پس از نوشیدن رانندگی نکنید.

نمی‌توانم انکار کنم که هنوز نرفته، مجذوب آزادی‌شان شده‌ام. اینکه همیشه به‌جایت انتخاب نمی‌کنند؛ گاهی می‌گذارند خودت انتخاب کنی. ذوق‌زده‌ام و احتمالاً کمی بی‌جنبه.


دست بر زلف تو می‌زنم [ای جانم]

روز خـود را سـیـه مـی‌کـنـم مــن *

 

موهای سیاهِ بلندِ بافته‌شده با دل‌هایی که در کمندش پیچیده‌اند و دو دست که زلف و صاحبِ زلف را در آغوش گرفته‌اند. بقیه‌ی تصویر سیاه است، و مگر چه رنگ دیگری می‌توانست باشد؟

 

* اینجا


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سیستم های اجتماعی crying room وب‌نوشت‌های امیرحسین معیری تربت حسین برنامه ریزی | آزمون | کلاس im a warrior وبلاگ مختار محمدیان شعر و متن عاشقانه اتاق سئو بی کرونا